یک معلم جغرافیا وقتی شاگردش در یک درس اضافی پافشاری کرد بسیار عصبانی شد. اما وقتی او را برای او جشن تولد گرفت ، تعجب او را دو چندان کرد ، علاوه بر این ، یک هدیه کوچک ، یک سری کاندوم گران قیمت ساخت. فاحشه همه چیز را فهمید و بلافاصله پیشنهاد داد که دمار از روزگارمان درآید. او زانو زد و از شلوارک راه راه لغزشی بیرون کشید و با اشتیاق شروع به نوشتن آن کرد. پاهایش را بلند کرد ، پشت لباس را بالا کشید ، لباس زیر را پایین آورد و شروع به لیسیدن ترک کرد. او سرانجام به بستن نوار عکس دختر سکسی خارجی الاستیک کمک کرد و بلافاصله از سرطان رنج برد. پشت کرد ، ران خود را روی شانه انداخت و بلافاصله به پهلو منفجر شد. او را مجبور كرد كه هنگام جفتگيري صورت خود را بمكد.