یک فنجان چای غلیظ خودش را ریخت و یک جوجه بالغ سعی کرد بلند شود. همسایه ای نزد او آمد و از او عکس سگس خارجی ماده شوینده ظرفشویی خواست و او شروع به جستجو کرد. من به طور تصادفی کیسه ای را با اسباب بازی های دخترم پیدا کردم و با تعجب ، چون نمی دانم چرا چراغ لازم است ، دستانم را به طرف دیگر دراز کردم. پسر قول داد همه چیز را نشان دهد ، مجبور شد لبه لباس را بلند کند و شروع به فرو رفتن در یک سوراخ مو با یک عضو سیلیکون ضخیم کرد. او زبان خود را دراز كرد و كليتورهاي آنها را پوشانيد ، اما چاق خواستار لعنت واقعي بود. او شلوار خود را درآورد ، چهارپایه ای پوشید و شروع به مکیدن یک عضو کرد. پسر در حال ساخت یک الاغ چاق مبتلا به سرطان ، از پشت مهره او را گرفت و کمرش را گرفت. Natrachchivaya طاقچه پنجره را گرفت و در دروازه را تمام کرد.