رئیس با عبور از نگهبان ، او را زیر نظر گرفت و نام او را یافت و به دفتر او رفت. این جوجه چنان در عمق سر او گیر کرده بود که فکر کاشتن او همچنان بر زبان او می چرخید. سر میز خم شد و سیگاری روشن کرد عگس سگس خارجی و دفاتر امنیتی را صدا زد. لنا گفت که او دو سال کار کرده و نمی فهمد چرا قبلاً متوجه او نشده است. او به او گفت که بازنشسته شود و با ارتقا a حقوق به او پیشنهاد افزایش حقوق را داد ، اما برای این کار مجبور شد با او رابطه برقرار کند. او شروع به فشار دادن شدید به سمت خود و زن کرد ، و تسلیم اشتیاق به کسب درآمد ، و در آغوش او شروع به نوحه خوانی کرد. شخص پرابهوپادا نبود ، او فقط لبه تخت نشست و لباس زیر را درآورد و آدم خواری خوبی کرد. بالای نگهبان روی زانو ایستاد ، سرش را به او مکید و بین پاهای او نشست و شروع به عمیق نگه داشتن او کرد. در حالی که بهبود یافتم ، به طرف در دویدم ، اما آن شخص در را گرفت و به مبل برگشت و از بالا روی خروس می پرید ، تا اینکه توانست آن را بیرون بیاورد.