عمه از پسر خواست كه به او كمك كند تا پله ها را ببندد ، و او به طور مشخص از او خواست كه يك لبه را بلند كند و سپس براي يك لحظه ، او پشت سر او رفت و ادي را در زير روپوشش ديد ، آنجا كه تصوير جالبي وجود دارد. او نزدیکتر به سوراخ تراشیده شده اش کاوش کرد و خروسش را لمس کرد. سرلکا تصمیم می گیرد به او درس بدهد ، کنار پسر می نشیند ، شلوارش را پایین می آورد ، عصا را می پوشد ، الاغ را به آرامی پاک می کند و سپس از او می خواهد که چگونه ضرب و شتم را به او نشان دهد. پسر ، اگرچه شرم آور بود ، اما او عضوی را گرفت و دست انداز فیلم و عکس سوپر خارجی شد. عوضی به پاهای او آمد ، لباس آرایش را بلند کرد و برگشت به کشاورز ، ثروت خود را در چهره او دفن کرد. او نشست و حالت چهره ای ایجاد کرد ، انتهای آن را به دهان خود برد و به آرامی مکید. او بسیار درگیر این عمل بود و برای اینکه سوراخ را به خوبی احساس کند ، آن را روی یک عضو ضخیم ضخیم کاشت. او خودش را از پشت فریب داد ، خرد کرد و فرار کرد ، اجازه نداد کشاورز کار را تمام کند.